English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4239 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She wI'll survive . She wI'll pull through. U زنده خواهد ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She wI'll never realize this wish. U این آرزو بدلش خواهد ماند
that book will immortalize him U ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. U خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
it will make against us U برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
vivisectional U زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection U زنده شکافی تشریح جانور زنده
run U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
vivisect U موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
inertia U ماند
residue U پس ماند
residues U پس ماند
remanence U پس ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid . <proverb> U آب که یک جا ماند مى گندد.
he did not open his lips U خاموش ماند
it was left unfinished U ناتمام ماند
inertial force U نیروی ماند
storing U می باقی می ماند
that borders upon madness U اینکاربدیوانگی می ماند
store U می باقی می ماند
residual magnetism U مغناطیس پس ماند
magnetic inertia U پس ماند مغناطیسی
moment of inertia U گشتاور ماند
it was snowed under U زیر برف ماند
principal moment of inertia U لنگر اصلی ماند
principal axis of inertia U محور اصلی ماند
He wisely stayed at home . U عقل کردودرمنزل ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry . U سرش بی کلاه ماند
angular mass U گشتاور ماند [فیزیک]
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish. U داغش به دلم ماند
rest mass U جرم ماند [فیزیک]
proper mass U جرم ماند [فیزیک]
invariant mass U جرم ماند [فیزیک]
mass U جرم ماند [فیزیک]
rotational inertia U گشتاور ماند [فیزیک]
intrinsic mass U جرم ماند [فیزیک]
It left a good taste in my mouth . U مزه اش توی دهانم ماند
displacement hull U قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
residual U آنچه در پشت سر باقی می ماند
impulse U پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulses U پالسی که زمان کوتاهی می ماند
The would left a mark. U جای زخم باقی ماند
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
pratincole U سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
The judge remained an honest man all his life . U قاضی تمام عمرش درستکار ماند
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] U برف روی زمین نمی ماند.
impulsive U آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
duration U مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
dead wood U میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
baby split U وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
A full purse never lacks friends.. <proverb> U یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. U اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
sea echelon U بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
knuckle sprue U استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
to gloze over one's words U سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
I dont quite remembered to post (mail)your letter. U کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
fairness U شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
hypothecate U در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
twill _ U ان خواهد
that fauit will right itself U خواهد شد
switching U خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
he shall go U خواهد رفت
the secret will open to me U خواهد گردید
he will go U خواهد رفت
it askes for attention U دقت می خواهد
it will manifest it self U اشکار خواهد شد
input U دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted U دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
the truth will out . <proverb> U یقیقت بر ملا خواهد شد .
She wI'll gradually soften . U تدریجا" نرم خواهد شد
it will give rise to a quarrel U مایه ستیزه خواهد شد
She wI'll regret it bitterly. U مثل سگ پشیمان خواهد شد
the lord will provide U خداوسیله خواهد ساخت
Well what does he want now ? U خوب حا لاچه می خواهد ؟
i know that he will come U من میدانم که او خواهد امد
do as you please U هر چه دلتان می خواهد بکنید
The tree wI'll die . U درخت خشک خواهد شد
it would be preferble to U بهتر خواهد بود
it will manifest it self U معلوم خواهد گشت
It wI'll clear up by morning . U تا صبح هواصاف خواهد شد
It wI'll prove to be to your disadvantage. U بضررت تمام خواهد شد
It wI'll get us into trouble. U ما را به درد سر خواهد انداخت
The folwer wI'll die for want of water. U گل از بی آبی خشک خواهد شد
criterion U مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
Its color wI'lll fade. U رنگش خواهد رفت
What impudence!what never !what cheek! U واقعا" که خیلی رو می خواهد !
It wI'll overtake (befall) everyone. U دامنگیر همه خواهد شد
steady state U مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
it will give rise to a quarrel U نزاعی تولید خواهد کرد
if he wishes to be a U اگرمی خواهد کسی بشود
near work U کاری که نگاه نزدیک می خواهد
i do not u.his wanting to say U نمیفهم چرامی خواهد بماند
sticker [guest] U مهمانی که نمی خواهد برود
It wI'll spoil my appetite . U اشتهایم راکور خواهد کرد
She wI'll arrive on friday morning . U جمعه صبح وارد خواهد شد
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
Surely things wI'll turn out well for him in the end. U مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
he would be sure to like it U یقینا انرادوست خواهد داشت
who will pay for it U کی هزینه انرا خواهد پرداخت
Sooner or later , he wI'll find out . U دیر یا زود خواهد فهمید
who will pay for it U کی پول انرا خواهد داد
He wI'll expedite our case. U اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
I wI'll be greatly ( badly ) disgraced. U بدجوری آبرویم خواهد رفت
which diffrence shall be settled only by U ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
whatsoever he doeth shall p U هرچه میکند نیک انجام خواهد شد
output U ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
outputs U ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
This book wI'll be a great success . U این کتاب خیلی گه خواهد کرد
A new government wI'll take office . U حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
We shall look into the matter in due ( good ) time . U درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
He gave us to understand that he would help us. U او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
he is sanguine of success U خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
on shall from a quo rum U جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). U اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
it will wear to your shape U بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
genial <adj.> U دل زنده
coiner U زنده
biotic U زنده
biogen U زنده زا
vivific U زنده
alacritous U زنده
cheerful <adj.> U دل زنده
animate U زنده
above ground U زنده
animates U زنده
viviparous U زنده زا
skylarker U زنده دل
live bearing U زنده زا
lighthearted U زنده دل
cheerful <adj.> U زنده دل
lively <adj.> U دل زنده
full of life U سر زنده
life full U سر زنده
fresh U زنده
quickest U زنده
quick U زنده
live U :زنده
live U زنده
quicker U زنده
lived U :زنده
lived U زنده
dapper U زنده دل
plaster of Paris U گچ زنده
living U زنده
lively U زنده
dashing U زنده دل
fresh- U زنده
freshest U زنده
liveliest U زنده
vivid U زنده
livelier U زنده
alive U زنده
end user U شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
gigo U اگر اطلاعات ورودی بد باشد خروجی هم بد خواهد بود
contingency plan U برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
While the grass grows the cow starves . <proverb> U تا علفها رشد کند گاو از گرسنى خواهد مرد .
He threatened to thrash the life out of me . U تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . U بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
He is trying to prove himself all the time. U او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
stagnation thesis U ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
Your train will leave from platform 8. قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
The judge will have the final say on the matter. U قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
quick clay U بتن زنده
quick ening U زنده کننده
quick lime U اهک زنده
restoration to life U زنده سازی
liveliness U زنده دلی
restore to life U زنده کردن
resurge U زنده شدن
resuscitator U زنده کننده
live steam U بخار زنده
resusctate U زنده کردن
live load U بار زنده
revives U زنده شدن
reviviscence U زنده سازی
survive U زنده ماندن
resurrects U زنده کردن
living environment U محیط زنده
survived U زنده ماندن
revive U زنده شدن
revived U زنده شدن
lucubration U شب زنده داری
long live U زنده باد
long little U زنده باد
living soil U خاک زنده
living polymer U بسپار زنده
living organisms U موجودات زنده
liven U زنده شدن
surviving U زنده ماندن
survivors U زنده ماندگان
pernoctation U شب زنده داری
playable U توپ زنده
Recent search history Forum search
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1این پیج بزودی بسته خواهد شد
1he is reaching out to you
1the rate of diffusion will be less than if the pure solvent was exposed to the air
2معنی جمله ی:مادرت صلاح تو را می خواهد
2معنی جمله ی:مادرت صلاح تو را می خواهد
0بسته بندی اجناس صادراتی به چه صورت خواهد بود؟
0حد اقل چه مدت زمان طول خواهد کشید
1vegan
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com